سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به پسرش حسن فرمود : ] پسرکم چیزى از دنیا بجا منه چه آن را براى یکى از دو کس خواهى نهاد : یا مردى که آن را در طاعت خدا به کار برد پس به چیزى که تو بدان بدبخت شده‏اى نیکبخت شود ، و یا مردى که به نافرمانى خدا در آن کار کند و بدانچه تو براى او فراهم کرده‏اى بدبخت شود پس در آن نافرمانى او را یار باشى و هیچ یک از این دو در خور آن نبود که بر خود مقدمش دارى . [ و این گفتار به گونه‏اى دیگر روایت شده است که : ] اما بعد ، آنچه از دنیا در دست توست پیش از تو خداوندانى داشت و پس از تو به دیگرى رسد و تو فراهم آورنده‏اى که براى یکى از دو تن خواهى گذاشت : آن که گرد آورده تو را در طاعت خدا به کار برد پس او بدانچه تو بدبخت شده‏اى خوشبخت شود ، یا آن که آن را در نافرمانى خدا صرف کند پس تو بدانچه براى وى فراهم آورده‏اى بدبخت شوى و هیچ یک از این دو سزاوار نبود که بر خود مقدمش دارى و بر پشت خویش براى او بارى بردارى ، پس براى آن که رفته است آمرزش خدا را امید دار و براى آن که مانده روزى پروردگار . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :7
بازدید دیروز :11
کل بازدید :150202
تعداد کل یاداشته ها : 275
103/2/29
9:56 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
کودکی تنها[1]
سلام دانشجوی ارشد هوش مصنوعی هستم و از داستانهایی که عمق و محتوا دارن خیلی خوشم میاد سعی میکنم اونا رو اینجا هم بزارم تا همه ببینن و از خوندنشون لذت ببرن روزگاری پر از یاسهای سپید داشته باشید

خبر مایه

فقر گرسنگی نیست، عریانی هم نیست. فقر، چیزی را نداشتن است. ولی آن چیز پول نیست، طلا و غذا نیست. فقر همان گرد و خاکی است که بر کتاب های فروش نرفته یک کتابفروشی می نشیند. فقر، کتیبه سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند. فقر پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود. فقر همه جا سرمی کشد. فقر شب را بی غذا سرکردن نیست. فقر روز را بی اندیشه سرکردن است.
به عاشقان بگویید خودساخته شوند، نه خودباخته و عاشق کمال معشوق شوند، نه جمالش. که جمال به مویی بند است و کمال به خداوند.
درد من حصار برکه نیست. درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهن شان خطور نکرده است.
صبورانه در انتظار زمان بمان! هر چیز در زمان خودش رخ می دهد. باغبان حتی اگر باغش را غرق آب هم کند درختان خارج از فصل خود میوه نمی دهند.
مهربانی زبانی است که برای کور دیدنی، برای کر شنیدنی و برای لال گفتنی است.
آنان که به زین اسب خود می نازند، در وقت مسابقه چرا می بازند؟ دنیا که شبیه کوچه بن بست است، با نعل شکسته به کجا می تازند؟
کسی باش که عمری با تو بودن، یه لحظه و لحظه ای بی تو بودن، یه عمر باشه.
تمام مزرعه را مترسک ها خوردند؛ بیچاره کلاغ ها که زیر بار تهمت سیاه شدند.
بارخدایا؛ از کوی تو بیرون نرود پای خیالم، نکند فرق به حالم، چه برانی چه بخوانی چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی، نه من آنم که برنجم، نه تو آنی که برانی.
امروز برایت اینگونه دعا کردم؛ «خدایا، بجز خودت به دیگری واگذارش نکن، تویی پروردگار او، پس قرار ده بی نیازی در نفس اش، یقین در دلش، اخلاص در کردارش، روشنی در دیده اش، بصیرت در قلبش و روزی پربرکت در زندگی اش،آمین».
فرصت پرواز بلندی است ولی قصه این است که چه مقدار کبوتر باشی.
خدایت یار تا آندم که از هستی نشان باشد، دعایت می کنم سهم ات همیشه آسمان باشد.
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند، معنی کور شدن را گره ها می فهمند، سخت بالا بروی ساده بیایی پایین، قصه تلخ مرا سرسره ها می فهمند، یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن، چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند...